خانه دوست كجاست؟...
من فقط سلام مي کنم تا پاياني نباشد
いいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいい
خانه دوست
خانه دوست کجاست؟ در فلق بودم که پرسيد سوار
اسمان مکثي کرد
رهگذر شاخه نوري که به لب داشت به ناريکي شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت :
نرسيده به درخت ? کوچه باغي است که از خواب خدا سبزتر است
ودر ان عشق به اندازه ي پرهاي ابي است
مي روي تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ ? سر بدر مي ارد ?
پس به سمت کوچه تنهايي مي پيچي ?
دو قدم مانده به گل
پاي فواره اساطير زمين مي ماني
و ترا ترسي شفاف فرا مي گيرد
در صميميت سيال فضا خش خشي مي شنوي :
کودکي مي بيني
رفته از کاج بلندي بالا ? جوجه بردارد از لانه نور
و از او
مي پرسي خانه دوست کجاست
いいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいいい
خانه دوست
خانه دوست کجاست؟ در فلق بودم که پرسيد سوار
اسمان مکثي کرد
رهگذر شاخه نوري که به لب داشت به ناريکي شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت :
نرسيده به درخت ? کوچه باغي است که از خواب خدا سبزتر است
ودر ان عشق به اندازه ي پرهاي ابي است
مي روي تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ ? سر بدر مي ارد ?
پس به سمت کوچه تنهايي مي پيچي ?
دو قدم مانده به گل
پاي فواره اساطير زمين مي ماني
و ترا ترسي شفاف فرا مي گيرد
در صميميت سيال فضا خش خشي مي شنوي :
کودکي مي بيني
رفته از کاج بلندي بالا ? جوجه بردارد از لانه نور
و از او
مي پرسي خانه دوست کجاست
+ نوشته شده در یکشنبه دهم آذر ۱۳۸۷ ساعت 0:53 توسط اشكان
|